الیارالیار، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

الیار،هدیه تکرار نشدنی من

هر سال میگیم دریغ از پارسال

ﻫﻤﻴــــﺸﻪ ﺳــﺮﻡ “ﺑﺎﻻﺳــﺖ” ، ﭼــﻮﻥ ﺑــﺎﻻ ﺳــﺮﻡ “ﺧﺪﺍﺳــﺖ” سلام به پسر ماهم و دوستای گلم.این اخرین پستیه که سال 93 میزارم.سال93 با همه بدی ها و خوبی هاش،با همه خنده ها و گریه هاش،با همه تلخی و شیرینیش داره تموم میشه.خورشید یه دور دیگه زد و از فردا شب دور تازه ای رو شروع میکنه.امیدوارم این سال نو که از راه میرسه همه ادما نو بشن.زندگیشون تازه شه و به هر چی ارزو دارن برسن.امیدوارم سال 94 شیرینتر و پراز اتفاقات خوب برای همه باشه. سپاس خدای من،سپاس برای 93 ات،برای روزهای خوب و خوبترش.سپاس برای پسرم و همسرم.سپاس برای هر انچه که به من فهماندی و فهمیدم.سپاس برای هر انچه نشانم دادی و دیدم.سپاس برای هر انچه شنیدم.سپاس برای...
29 اسفند 1393

تویی شاه بیت غزل زندگیم

گل پسر مامانی 22 ماه از لذت با تو بودن میگذره و امروز ماهگرد همون لحظه ی زیباست.پسرکم،پسر مهربانم،فرشته ی اسمونی من،در نگاه تو همه ی زیبایی دنیا را،همه ی مهربانی های عالم رو یکجا میبینم. دردانه ی بی رقیب قلبم،بیست و دومین ماهگردت مبارک.متشکرم از تو ،که با امدنت حس خوب مادری رو بر من ارزانی داشتی.پسرم بدون که مادرها همیشه بهترین ها رو برای بچه هاشون میخان و من اینجا برات ارزوی سلامتی و سربلندی میکنم.پسر رویاهای مامان،دوستت دارم عزیزم برای خودت و رویاهات ارزش قایل شو،مهم اینه که تو هر کاری که هستی موفق و سربلند باشی. ...
29 اسفند 1393

اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم

  اگر فرصت داشتم که کودکم را دو باره بزرگ کنم، به جای آن که انگشت اشاره‌ام را به سوی او بگیرم، در کنارش می‌نشستم، انگشت‌هایم را در رنگ فرو می‎بردم و با او نقاشی می‌کردم. اگر فرصت داشتم که کودکم را دو باره بزرگ کنم، بیشتر از آنکه به ساعتم نگاه کنم، به او نگاه می‌کردم. اگر فرصت داشتم که کودکم را دو باره بزرگ کنم، به جای اصول راه رفتن، اصول پرواز کردن و دویدن را با او تمرین می‌کردم. اگر فرصت داشتم که کودکم را دو باره بزرگ کنم، ازجدّی بودن دست بر می‌داشتم و بازی را جدّی می‌گرفتم. اگر فرصت داشتم که کودکم را دو باره بزرگ کنم، با او در مزارع می‌دویدم و با هم به ستارگان خیره م...
28 اسفند 1393

چهارشنبه سوری

گل پسرم چهارشنبه سوریت مبارک. در غروب اخرین سه شنبه سال برای گردگیری افکارمان اتشی افروختیم و کینه ها رو سوزاندیم و زردی خاطرات بد را به اتش سپردیم و سرخی عشق را از اتش گرفتیم و اتش نفرت را در وجودمان خاموش کردیم.چهارشنبه سوری امسال اصلا حال و هوای چهارشنبه سوری نبود چون شما ازسر وصدای زیاد و بلند چهارشنبه سوری میترسیدی برای همین منو شما تو خونه موندیم.بقیه رفتن بیرون.حتی تو خونه هم همش وحشت میکردی.خلاصش اینکه نتونستم از رو اتیش بپرم چون حاضر نبودی بغل کسی بری، چهارشنبه سوری که از روی اتیش نپری چهارشنبه سوری نیست.... یه لحظه بردمت راهرو دیدی عسل ترقه میندازه ترسیدی و بلند گفتی  عسلو میکشمش ترقه میندازه.همه حسابی برا ای...
28 اسفند 1393

بهارها تقدیم تو،الیار

پسر بهاری من،بهار داره با همه زیباییهاش از راه میاد.یک سال گذشت از اولین هفت سینی که باهم بودیم....این دومین بهاری هست که باهم بودن رو تجربه میکنیم واینو لطف بزرگی میدونم که خدا شامل حالمون کرده.خدارو شکر که این حس خوب توی زندگیمون اومده گل پسرم اینقدر این روزها شیطون و خوشمزه شدی که اگه تمام وقتم رو هم برای نوشتن ازت صرف کنم هنوز هم نمیتونم تمام و کمال شیرینی بازی گوشیهات و شیطنت هات رو ثبت کنم.خیلی زیاد پیشرفت کردی به خوبی صحبت میکنی و از حق خودت دفاع میکنی،استدلال واستقلالتم تحسین برانگیزه.....کم کم به اون سنی رسیدی که حافظت رویدادها و وقایع رو به طور دراز مدت نگه میداره.یاد گرفتی عسل از زنبور،شیر از گاو،پشم از گوسفند،میز از چوب ب...
28 اسفند 1393

لجبازی های شیرین

مدتیه که پسرک خونه ما،اون پسر حرف گوش کن مامان نیست مدام در حال لج کردنه.....  این روزها خیلی حساس و بهانه گیر شدی .سر هر چیزی جیغ و داد راه میندازی وخیلی خیلی لجبازی میکنی،صحبت های ماهم فایده نداره....بهت میگم برو اتاقت هر وقت گریه ت تموم شد بیا بیرون،دهنتو محکم میگیری و میگی دیگه صدام نمیاد  میگم چرا اینقدر گریه میکنی میگی دوست دالم . همش در حال جلب توجه منفی هستی خودتو میندازی رو زمین ،میگی مامان اوتادم مردم میگم خدا نکنه این چه حرفیه الیار .....بعدش دستاتو میاری بالا یعنی بغلت کنم.باهم داشتیم بازی میکردیم یه لحظه اومدم سری به غذا بزنم...دیدم دستتو گذاشتی رو سرت میگی مامان سرم گیج میره .....اکثرا الکی سرفه میکنی میگی مامان ا...
20 اسفند 1393

این تکرار لحظه های با تو بودن را دوست دارم

خوب داستان پر رمزو راز از شیر گرفتن برای هر مادری که شیر میده پر از دغدغست.هر روز از خدا ممنون که کمک کرد این پروسه رو با موفقیت طی کردیم. از خدا میخوام که روز به روز شاهد رشد و پیشرفت روز افزونت باشم و به واسطه اینکه لیاقت مادر بودن رو به من بخشید و کمک کرد که این ارتباط قوی را تا 22 ماهگیت حفظ کنم از او سپاسگزاری کنم. عاشق دنیای بچگیتم،بی ریا و خیلی ساده و دوستداشتنی.......دوست دارم دنیات همیشه اینجوری باشه الیار.امروز میخوام از شیرین زبونیهات بگم.خیلی نازو بامزه شدی.حرف میزنی در حد بنز.عاشق پاستیل و هندونه ای.وضعیت غذا خوردنت در حد نیازه و برعکس انرژِیت برای دویدن و بازی تموم نشدنیه.دور تا دور خونه یه بند می دوی و یا روی تخت و مب...
18 اسفند 1393

یک قدم بزرگتر شدی

مرد کوچولوی مامان میدونم قطع این وابستگی هنوز 2 ماه برات زود بود اما به خاطر اینکه شبها تقاضات زیادتر بود و خوب غدا نمیخوردی و خیلی خیلی به شیر من وابسته بودی با نظر دکتر تصمیم  بر این شد که از یک اسفند استارت این پروژه (از شیر گرفتن)رو بزنم.همه تلاشم رو کردم تا اسیبی بهت نرسه.سعی کردم به تدریج باشه برا همین طول کشید و چون همه جا گفتن کودک نباید بترسه یا احساس گناه کنه از ابزار ناراحت کننده و ازار دهنده استفاده نکردم......متاسفانه اخرا چون با دراومدن دندون کرسی و بیماری همراه شد خیلی اذیت شدی.یه ریز گریه میکردی و باید حتما بغلم میبودی.شبها زیاد بهونه میگرفتی و ....بالاخره کنار اومدی و این روزها تمووم شد.دیگه از غنچه به گل تبدیل شدی نفسم...
11 اسفند 1393

مریضی

سلام نفس مامان،پسر دردونه مهربونم روزهای خاصی از زندگی سه تاییمون میگذره.پسرکم بزرگ شدی و کامل حرف میزنی و دیگه می می نمیخوری ،من عاشق بزرگ شدنتم.خیلی اتفاقات خوب و بد افتاده که اشاره میکنم . شما مریض شدی.عجب مریضی بود این مریضیه...بقول دکتر ویروس گرفته بودی.اونم چه ویروسی!!!!!!!!!.تب شدید و زخم شدن لثه و زبونت،که این روزا شایع شده و دوره اش یه هفته بود.اونقدر هم شدید بود که شما خیلی لاغر شدی.دکتر گفت هیچ کاریش نمیشه کرد و باید دوره اش تکمیل بشه.پسر گلم که اصلا گریه نمیکرد ، بیقرار و نا اروم بود و همش گریه میکرد.اصلا ساکت نمیشدی.حالا که یه هفته است از بیماریت گذشته یکم سرحالتر شدی ولی ضعیف و لاغر..پسر گلم این یه هفته که مریض بودی ،تار...
11 اسفند 1393

روح پدرم شاد که فرمود به استاد ، فرزند مرا عشق بیاموز دگر هیچ

  نامه ابراهام لینکلن به معلم پسرش به پسرم درس بدهيد او بايد بداند كه همه مردم عادل و همه آن ها صادق نيستند ، اما به پسرم بياموزيد، كه به ازاي هر شياد، انسان صديقي هم وجود دارد . به او بگوييد ، به ازاي هر سياستمدار خودخواه ، رهبر جوانمردي هم يافت مي شود . به او بياموزيد ، كه در ازاي هر دشمن ، دوستي هم هست . مي دانم كه وقت مي گيرد ، اما به او بياموزيد، اگر با كار و زحمت خويش ، يك دلار كاسبي كند بهتر از آن است كه جايي روي زمين پنج دلار بيابد . به او بياموزيد،  كه از باختن پند بگيرد . از   پيروز شدن لذت ببرد . او را از غبطه خوردن بر حذر داريد . به او نقش و تاثير مهم خنديدن را يادآور شويد . &nb...
2 اسفند 1393
1